goli_kh

 
Rejestracja: 2011-02-14
چه قدر غم انگيز است كه مردم طوری بار می آيند كه به چيزی شگفت انگيز چون زندگی عادت می كنند
Punkty171więcej
Następny poziom: 
Ilość potrzebnych punktów: 29
Ostatnia gra
Bingo

Bingo

Bingo
3 lat 74 dni temu

بارالها...

بارالها

برایم بالا رفتن از پله های ایمان را با عنایتت اسان کن
از گناهم در ارام پیمودنشان بگذر

گر هنگام امدن بسویت لغزشی داشتم تو دستم گیر که انسانم و لغزش پذیر

کمک کن تا نشانه هارا ببینم و بر آنچه در سرنوشت من نیست اصرار نکنم و آنچه مکتوب شده را بپذیرم

بارالها

فانوس روشنت را در مسیرم همواره روشن نگه دارکه بی نور ایمانت من در تاریکی و در ماندگیم

سلام

روز شنبه ی همگی به نیکی

هفته ی پر برکتی پیش رو داشته باشین با کلی اتفاقای شیرین غیر منتظره

ایام به کامتون

معرفت مرامتون

دست خدا همراهتون

گلی خانوم گل!


وقت معجزه...


سلام دوستان
می خوام چند تا داستان واقعی واقعی واقعی که به تازگی شنیدم و دیدم و تو همین چند سال اخیر اتفاق افتاده براتون 
تعریف کنم.شما قضاوت کنین اگه معجزه نیس چیه؟!
داستان اول:
تصور کنین یه دختر بیست ساله هستین با یه پدر علیل و یه مادر که تو خونه ها کار میکنه برای گذران زندگی.
حتی کار نمیتونین بکنین چون تو یه کارگاه پدرتون سرایداره مراقبت نیاز داره.دور و بریاتون شما رو به خاطر شرایطتون 
مسخره میکنن.
تصور کنین دختر خاله ها و دختر عمه هاتون عروس شدن و به شما میگن چون شرایطت اینه باید ور دل بابات بمونی!
چیکار میکنین؟
فائزه دختری بود تو این شرایط.یکی از خدام حرم که دوست بابا بود تعریف میکرد یه بار که میخواستن غبار روبی کنن و 
طبعا فقط خواص در ایام غبار روبی تو حرم هستن(مشهدیا میدونن موقع غبار روبی کسی رو تو حرم راه نمیدن)
وقتی در ضریح رو باز میکنن و نذورات مردم رو جمع میکنن یه نامه پیدا میکنن که فائزه خطاب به امام رضا نوشته بوده و 
شرح حالشو گفته بوده.یکی از افراد متمول مشهد با پسر یکی یه دونه ش که کانادا زندگی میکرده و خب کلی هم ثروتمند
 بوده تو اون روز خاص میاد برای زیارت و از قضای روزگار کسی که نامه رو پیدا میکنه همون آقا پسر بوده.
تصمیم میگیره فائزه خانوم رو پیدا کنه و وقتی می بیندش بقول قدیمیا یه دل نه صد دل عاشق میشه و ...
بله الان فائزه خانوم کانادا زندگی میکنه!
پدرش درمان شده و خلاصه زندگی بالاخره شیرین شده!حالا بگذریم که پدر شوهر مادر شوهرش میگن نظر کرده س و از
 گل نازک تر بهش نمیگن.
داستان دوم
فکر کنین مسافر کشین و با یه پیکان 48 مسافر کشی میکنین با هفت هشت سر عائله
همیشه هم هشتتون گرو نهتونه!
یه شب بارونی که دارین خسته برمیگردین خونه یه زن و مرد افغانی از خودتون بینوا تر میگن تو مشهد غریبن و جایی 
ندارن !چیکار میکنین؟
علی آقا تو این شرایط این تصمیم رو گرفت؛زن و مرد رو برد خونه ش براشون از بیرون شام خرید و شاهونه ازشون 
پذیرایی کرد البته در حد وسعش.صبح مرد افغانی یه دستمال از جیبش بیرون آورد و نشون علی آقا داد.
علی آقا دید زمرده!!!گفت اینا از کجا؟گفتن اینا رو موقع شخم زدن زمینشون تو یکی از دهات افغانستان پیدا کردن.
خلاصه درد سرتون ندم،اون افغانی یه رگه زمرد پیدا کرده بوده و به علی آقا میگه چون در عین دست تنگی کمکش کرده 
اگه بتونه برای زمرداش مشتری پیدا کنه شریک میشن و علی آقا الان یکی از ملاکای ثروتمند مشهده!
داستان سوم
فکر کنین ته بینواهای عالمین انقدر که حتی نون برای خوردن ندارین.از دار دنیا یه خونه خرابه دارین و یه زن مهربون که 
میگه بیا خونه رو بفروشیم.بالاخره خدا بزرگه.یه روز که دارین میرین بنگاه سر راه یه خانومی جلوتونو میگیره و میگه غریبه 
و راه گم کرده و بی پول!چیکار می کنین؟
آقا حمید اینکارو کرد:
زن و برد خونه ش.پول قرض کرد براش ناهار خرید و ازش پذیرایی کرد و رسوندش به جایی باید میرفت بدون اینکه یه
تومنی از اون خانوم بگیره و خداحافظی کرد و رفت.شب یه گربه ی سفید اومد دم در خونه ش.هوا بدجوری سرد بود.
آقا حمید گفت به زنش مهمون حبیب خداس چه آدم چه گربه!دوباره رفت پول قرض کرد و برای گربه شیر خرید.
زنش گفت به دلم افتاده این گربه برامون یه خبر خوش آورده!صبح روز بعد هم رفت خونه ش رو که نهایتا 4 میلیون میرزید 
گذاشت برای فروش.7-8 روز بعد آقای بنگاه دار اومد سراغش و گفت خونه شو فروخته 20میلیون و بعد کلید یه آپارتمان
100 متری نوساز مبله تو یکی از محله های بالای شهر رو بهش داد!
.گفت اینا رو برادرای اون خانومی که چند روز پیش مهمونت بوده برات فرستادن به پاس نیکیت در عین تنگ دستی.
یادم رفت بگم آقا حمید 12 سال با کلی دوا درمون بچه دار نشده بود و الان یه دختر و پسر دبستانی داره.
سر کار میره و تو یکی از محله های بالای شهر یه خونه ی نو ساز داره!
حسین همیشه میگه:
اگه جای فائزه بودیم اون همه ایمان داشتیم که مطمئن باشیم جواب نامه مون داده میشه؟
اگه جای علی آقا بودیم حاضر بودیم تو اون شرایط از دوتا افغونی غریب پذیرایی کنیم؟
اگه جای حمید آقا بودیم حاضر بودیم پول قرض کنیم و یه زن غریبه رو ببریم خونمون؟
فکر میکنم معجزه برای اونایی اتفاق میفته که بهش ایمان دارن.
کمک میکنن و در عین مشکلات مثل یک توانگر رفتار میکنن.
بقول مامانم اونایی براشون مجزه اتفاق میفته که:
 اول بهش ایمان دارن.
دوم از تو کاسه شون میبخشن نه اینکه منتظر بشن پول دار بشن و بعد سر ریز کاسه شون رو ببخشن تازه اگه دلشون 
بیاد!!!
سوم تو شرایط خاص خالی بشن از منیت و خودشونو بسپرن دست اون بالایی!
حالا هر کی امروز دپرسه بخونه بلکه یه تلنگر راه معجزه رو براش باز کنه!
شاد باشین 
گلی خانوم گل!

20مهر روز بزرگداشت خواجه ی شیراز...

سلام 

صبح پنج شنبه ی همگی پر نیکی و خوشی

امروز بیست مهر ماه و روز بزرگداشت حضرت حافظ ؛خواجه ی شیراز و ملقب به لسان الغیبه و براستی که عجب لقب بحقیه!

من که خداییش جوابایی ازش گرفتم که گاهی اشک به چشمم آورده!

و اما...

خواجه شمس‌الدین محمد بن بهاءالدّین حافظ شیرازی 

(حدود ۷۲۷ – ۷۹۲ هجری قمری)، شاعر بزرگ سده هشتم ایران(برابر قرن چهارم میلادی) و یکی از سخنوران نامی جهان است. بیش‌تر شعرهای او غزل هستند که به غزلیات حافظ شهرت دارند.او از مهمترین تاثیرگذاران بر شاعران پس از خود شناخته می‌شود.در قرون هجدهم و نوزدهم اشعار او به زبان‌های اروپایی ترجمه شد و نام او بگونه‌ای به محافل ادبی جهان غرب نیز راه یافت.هرساله در تاریخ بیستم مهرماه مراسم بزرگداشت حافظ در محل آرامگاه او در شیراز با حضور پژوهشگران ایرانی و خارجی برگزار می‌شود.(منبع ویکی پدیا)

و جالبه که امسال این روز افتاده به پنج شنبه !من امروز یک تفال زدم به دیوان خواجه و این شعر اومد:

سحرم هاتف میخانه به دولتخواهی 
گفت بازآی که دیرینه این درگاهی 
همچو جم جرعه ما کش که ز سر دو جهان 
پرتو جام جهان بین دهدت آگاهی 
بر در میکده رندان قلندر باشند 
که ستانند ودهند افسر شاهنشاهی 
خشخ زیر سر و بر تارک هفت اختر پای 
دست قدرت نگر و منصب صاحب جاهی 
سر ما و در میخانه که طرف بامش 
به فلک بر شد و دیوار بدین کوتاهی 
قطع این مرحله بی همرهی خضر مکن 
ظلمات است بترس از خطر گمراهی 
اگرت سلطنت فقر ببخشند ای دل 
کمترین ملک تو از ماه بود تا ماهی 
تو دم فقر ندانی زدن از دست مده 
مسند خواجگی و مجلس تورانشاهی 
حافظ خام طمع شرمی از این قصه بدار 
عملت چیست که فردوس برین می خواهی؟

                                                           *************

شما هم میتونین بعد از خوندن یک فاتحه برای حضرتش تو این سایت یک تفال بزنین.

http://www.1doost.com/Hafez-Random.htm

شاد باشین

پر معجزه روزاتون 

ایام به کامتون

صداقت مرامتون

دست خدا به همراهتون 

گلی خانوم گل!


سلام...

سلام
ساعتی کنار من بمان
شعر تازه ای برای من بخوان
شعر تازه ای نگفته ای ؟
چه حیف...!
لحظه ای سکوت کن
وبعد
شِکِوه کن!
گلایه کن!
بگو
از ترانه های تازه ای که گوش می کنی
از پرنده ای که روی بامتان نشست
بی خیال حرف دیگران
سلام...
و سلام به پرشیا
من دوباره برگشتم که اگه خدا و بنده ی خدا و نت و غیره و غیره خواستن باشم نقدا
و میگم به سلامتی اونایی که یادم نبودن
به سلامتی اونایی که یادم بودن
به سلامتی همه ی پرشیا و پرشیاییا
از بی معرفت و کم معرفت و با معرفت
از نا پیدا و کم پیدا و همیشه پیدا
شااااااااااااااااد بشین و روزاتون پر معجزه
گلی خانوم گل!

روزهای خاطره انگیز...

سلام به پرشیا

روزایی که گذشت برای خیلی از ماها یادآور خاطره های تلخ ولی پر افتخار بود

هفته ی دفاع مقدسی که باید بچه هامون بدونن واقعا مقدس بود چون  اونا که رفتن درست یا نادرست با ایمان قلبی رفتن

یاد همه ی اون مردا و زنای مقدس گرامی

و البته تولد امام رضا که هنوز عیدیی که قولشو قبل ماه رمضون داده ولی خبری ازش نیست برای همتون مبارک

و فردا برام یاد آور یکی از شیرین ترین خاطرات زندگیمه که میخوام تو شادیش سهیم باشین

سه سال پیش تو یه روز مثل فردا ارسطوی من دنیا اومد تا با شیرینیاش و شیطونیاش برامون برکت و شادی بیاره.

ایام به کامتون

شیرینی و شادی همراتون

مهربونی کلامتون

صداقت مرامتون

دوستتون دارم

گلی خانوم گل

پ.ن:

اولا به جون منیژ جون

ثانیا تکراریه

ثالثا خیلی خوش خطه