goli_kh

 
Rejestracja: 2011-02-14
چه قدر غم انگيز است كه مردم طوری بار می آيند كه به چيزی شگفت انگيز چون زندگی عادت می كنند
Punkty141więcej
Następny poziom: 
Ilość potrzebnych punktów: 59
Ostatnia gra
Bingo

Bingo

Bingo
2 lat 342 dni temu

تلخ اما واقعیت!

امروز تو ایمیلام این مطلبو خوندم و حیفم اومد شمارو تو خوندنش شریک نکنم:

خواب دیدم قیامت شده است. هرقومی را داخل چاله‏ای عظیم انداخته و بر سرهر چاله نگهبانانی گرز به دست گمارده بودند الا چاله‏ی ایرانیان. خود را به عبید زاکانی رساندم و پرسیدم: «عبید این چه حکایت است که بر ما ایرانی ها اعتماد کرده نگهبان نگمارده‏اند؟»   گفت:
«
می‌دانند که به خود چنان مشغول شویم که ندانیم در چاهیم یا چاله.» خواستم بپرسم: «اگر باشد در میان ما کسی که بداند و عزم بالا رفتن کند...» نپرسیده گفت: گر کسی از ما، فیلش یاد هندوستان کند خود ما بهتر از هر نگهبانی لنگش کشیم و به تهِ چاله باز گردانیم

 


یلدا...

 در دوران كهن، شب مظهر تاريكي و تباهي و وحشت بوده و اغلب سعي مي كردند كه شب هنگام با افروختن آتش و افزودن نور، خانه روشن باشد. تا پليدي و تباهي در آن راه نيابد. شبيلدا طولاني ترين شب ها است. يعني تسلط تاريكي بر زمين از تسلط نور خورشيد و روشنايي مي كاهد    

يلدا از نظر معني معادل با كلمه نوئل از ريشه ناتاليس رومي به معني تولد است و نوئل از ريشه يلدا است .

واژه يلدا سرياني و به معني ولادت است . ولادت خورشيد ( مهر و ميترا )  و روميان آن را ( ناتاليس انويكتوس ) يعني روز ( تولد مهر شكست ناپذير   ) نامند . 

 ایرانیان نزدیک به چند هزار سال است که شب یلدا آخرین شب پاییز را که درازترین و تاریکترین شب در طول سال است تا سپیده دم بیدار می‌مانند و در کنار یکدیگر خود را سرگرم می‌دارند تا اندوه غیبت خورشید و تاریکی و سردی روحیهٔ آنان را تضعیف نکند و با به روشنایی گراییدن آسمان به رخت خواب روند و لختی بیاسایند.
ایرانیان در این شب باقی‌مانده میوه‌هایی را که انبار کرده بودند به همراه خشکبار و تنقلات می‌خوردند و دور هم گرد هیزم افروخته می‌نشستند تا سپیده دم بشارت روشنایی دهد زیرا به زعم آنان در این شب تاریکی و سیاهی در اوج خود است. جشن یلدا در ایران امروز نیز با گرد هم آمدن و شب‌نشینی اعضای خانواده و اقوام در کنار یکدیگر برگزار می‌شود. متل‌گویی که نوعی شعرخوانی و داستان‌خوانی است در قدیم اجرا می‌شده‌است به این صورت که خانواده‌ها در این شب گرد می‌آمدند و پیرترها برای همه قصه تعریف می‌کردند. آیین شب یلدا یا شب چله، خوردن آجیل مخصوص، هندوانه، انار و شیرینی و میوه‌های گوناگون است که همه جنبهٔ نمادی دارند و نشانهٔ برکت، تندرستی، فراوانی و شادکامی هستند،همچنین انار و هندوانه با رنگ سرخشان نمایندگانی از خورشید در شب به‌شمار می‌روند. در این شب ، فال گرفتن از کتاب حافظ و شاهنامه خوانی مرسوم است. حاضران با انتخاب و شکستن گردو از روی پوکی و یا پُری آن، آینده‌گویی می‌کنند.والبته جشن یلدا در هر خطه ی ایران مراسم مخصوص بخود را دارد

خورشید ثابت کرد حتی طولانی ترین شب نیز با اولین تیغ درخشان نور به پایان میرسد،حتی اگر به بلاندای یلدا باشد. بیدار و امیدوار باش که خورشیدی در راه است

 

یلدا پیشاپیش مبارک .شاد شاد شاد باشین

 

 


راهیست راه عشق...

راهيست راه عشق كه هيچش كناره نيست  

آنجا جز آن که دل بسپارند چاره نيست

هر گه كه دل به عشق دهى خوش دمى بود       

در كار خير حاجت هيچ استخاره نيست

ما را به منع عقل مترسان و مى بيار     

كان شحنه در ولايت ما هيچ كاره نيست

فرصت شمر طريقه ء رندى كه اين نشان       

چون راه گنج بر همه كس آشكاره نيست

از چشم خود بپرس كه ما را كه مى كشد       

جانا گناه طالع و جرم ستاره نيست

او را به چشم پاك توان ديد چون هلال       

هر ديده جاى جلوه ء آن ماه پاره نيست

نگرفت در تو گريه ء حافظ به هيچ روی

حيران آن دلم كه كم از سنگ خاره نيست

سلام.

شاد شاد باشین.


دوش از مسجد سوى ميخانه آمد پير ما

دوش از مسجد سوى ميخانه آمد پير ما        

چيست ياران طريقت بعد ازين تدبير ما

ما مريدان روى سوى قبله چون آريم،چون؟        

روى سوى خانه ء خمار دارد پير ما

در خرابات طريقت ما به هم منزل شويم       

كاين چنين رفتست در عهد ازل تقدير ما

عقل اگر داند كه دل در بند زلفش چون خوشست       

عاقلان ديوانه گردند از پى زنجير ما

روى خوبت آيتى از لطف بر ما كشف كرد       

زان زمان جز لطف و خوبى نيست در تفسير ما

با دل سنگينت آيا هيچ در گيرد شبى       

آه آتشناك و سوز سينه ء شبگير ما؟

تير آه ما ز گردون بگذرد حافظ خموش

رحم كن بر جان خود پرهيز كن از تير ما

 

سلام صبح شنبه ی همگی بخیر.

هفته شادی پیش رو داشته باشین


زان یار دلنوازم...

زان يار دلنوازم شكريست با شكايت        

گر نكته دان عشقى بشنو تو اين حكايت

بى مزد بود و منت هر خدمتى كه كردم       

يارب مباد كس را مخدوم بى عنايت

رندان تشنه لب را آبى نمى دهد كس      

گوئى ولى شناسان رفتند ازين ولايت

در اين شب سياهم گم گشت راه مقصود       

از گوشه اى برون آى اى كوكب هدايت

از هر طرف كه رفتم جز وحشتم نيفزود       

زنهار ازين بيابان وين راه بى نهايت

اين راه رانهايت صورت كجا توان بست       

كش صدهزار منزل بيش است در بدايت

در زلف چون كمندش اى دل مپيچ كانجا       

سرها بريده بينى بى جرم و بى جنايت

عشقت رسد به فرياد ار خود بسان حافظ

قرآن ز بر بخوانى در چارده روايت