کارگاه خیال
ای روی تو گل , نقش تو گل , جنس تو از گل
چشمان تو چون نرگس و گیسوی تو سنبل
*
از ناله مرغان چمن درس گرفتم
گلچهره ندارد خبری از غم بلبل
*
تا چشم تو اینگونه کند غمزه پرانی
من را چه بوَد چاره بجز شعر و تخیّل ؟
*
آن دم که بوَد کار غزالان به رمیدن
صیّاد بباید که کند صبر و تحمّل
*
لیکن به جهان رسم بوَد کشتن عاشق
دنیا نکند بر سر این کار تعلّل
*
گویا که بوَد واجبِ هر کافر و زاهد
با ما بکند جنگ و جهادی و تقابل
*
یا ما به جهان از ره غفلت بگذشتیم
یا خلق جهان را نبوَد درک و تعقّل
*
زرین شب و شوریدگی و حال پریشان
آشفته دلان را بکند غرق توسّل
( آرش زرین )