gatre*barana

 
Rejestracja: 2011-10-20
بی همگان به سر شود ، بی تو به سر نمی شود ** داغ تو دارد این دلم ، جای دگر نمی شود
Punkty167więcej
Następny poziom: 
Ilość potrzebnych punktów: 33
Ostatnia gra

کمانگیر

 

کمانگیر

 



 

دیگر همه جا نقش رخت هست پدیدار

 

هم در سر و هم در دل و هم بر در و دیوار

 

*

 

صیاد دلم تا که تو را دید همان دم

 

در دام نگاهت شد و , شد سخت  گرفتار

 

*

 

من شاعر شهنامه چشمان تو هستم

 

هر شب بچرانم ز غزل , رخش به پندار

 

*

 

از آن " الشَّجر الاَّ خضَرِ نارا " که بدیدم

 

تا روز قیامت نشوم عاقل و هشیار

 

*

 

صد حیف , ز دلدادگیم سهم من این شد

 

تا از در و دیوار شوم از تو خبردار

 

*

 

یارب شده ام یونس و در کام نهنگم

 

دل خسته و دلسوخته و تشنه دیدار

 

*

 

از کینه این قوم بد اندیش به جانم

 

هر دم برسد تازه رسی از پی آزار

 

*

 

در عالم ما سوته دلان قاعده این است

 

جاوید چو منصور شدن , کشته بر این دار

 

*

 

فرمود چنین عارف فرزانه به دیوان

 

حافظ ز سر صبر بشد  یار وفادار

 

*

 

از چاه مکن ناله دگر یوسف مصری

 

فردا ز تو غوغا بشود بر سر بازار

 

*

 

زرین قد ما همچو کمان گشته ز این عشق

 

 فریاد ز چرخیدن این چرخ سیه کار.

 

*

 

( آرش زرین )