davod12

 
Rejestracja: 2011-05-11
زندگی عشقی پر مخاطره است، گاه باید قمارش کرد........
Punkty77więcej
Następny poziom: 
Ilość potrzebnych punktów: 123
Ostatnia gra

زنگ تفریحی برای خندیدن

 

زنگ تفریحی برای خندیدن

 

 

 

یک روز مردی با عجله پیش دکتر می رود و می گوید: سلام دکتر! زود بیا، آپاندیس زنم درد گرفته است.
دکتر می گوید: من که یک هفته پیش آپاندیس زنتان را عمل کردم، مگر می شود یک زن دو تا آپاندیس داشته باشد؟
آن شخص می گوید: نه، ولی یک مرد که می تواند دو تا زن داشته باشد!


بچه به مامانش میگه: اسب سفید رویاها یعنی چی؟ مامان میگه: یه خری مثل بابات.


فیزیک خیلی آسان تر میشد، اگر به جای سیب، خودِ درخت رو نیوتون افتاده بود...!


زنه شوهرشو میبره دکتر، دکتر به زنه میگه: خانم، نباید هیچ استرسی به شوهرتون وارد بشه، باید خوب غذا بخوره، هرچی که میخواد براش فراهم بشه و برای 1 سال هیچ بحث و دعوایی سر هیچ موضوعی حتی سر طلا و سکه و ماشین و خونه هم نباید با هم داشته باشن. 

تو راه برگشت مرده میپرسه: خانم دکتر چی گفت؟

زنه میگه: هیچی، گفت تو هیچ شانسی برای زنده موندن نداری.


زن: عزیزم، دنبال چی میگردی؟
شوهر: هیچی
زن: هیچی !؟ یه ۴ ساعتی هست زل زدی به اون قباله ازدواج مون!
شوهر: دنبال تاریخ انقضاشم!


به جوجه تیغی می گن آرزوت چیه ؟؟ اشک تو چشماش حلقه می زنه و می گه: بغلم می کنی؟


م ل ا تو جهنم بوده. یه روز میره دم در بهشت در میزنه میگه: ببخشید یخ دارید؟ میگن داریم ولی نمیدیم. میگه باشه اشکال نداره اما فردا نیاید بگید آب جوش بدید ها.


یه زمانی مریضی میگیری که، از هر یک میلیون نفر یه نفر اونو میگیره !!!!

اما تو قرعه کشی بانک بین دونفر هم که باشه تو برنده نمیشی!


پلیس جلو یه ماشین رو می گیره و میگه چون از صبح اولین کسی هستی که کمربند ایمنی بستی برنده 58 هزار تومن پول شدی. حالا می خوای باهاش چیکار کنی؟

مرد می گه: می رم گواهینامه می گیرم.

زنش سریع می گه: جناب سروان این وقتی اکس می زنه پرت و پلا می گه.

بچّشون از اون پشت می گه: بابا نگفتم با ماشین دزدی قاچاق نکنیم؟

یه صدا از صندوق عقب می یاد:
از مرز رد شدیم یا نه؟

 


هیچی از اون لحظه بدتر نیست که در یه مساله ریاضی سخت بعد از ۱۵ دقیقه تلاش به این جواب برسی: ۶۱۳.۳۳

اما گزینه ها باشه:
الف) ۹
ب)۱۶
ج) ۲۸

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------


 مکالمه ی بین دو دانشجوی پسر و دختر :
پسر :
میتونم جزوه تونو واسه کپی بگیرم ؟
دختر :
از این مسخره بازیا خوشم نمیاد ، حرفتو رک بگو !
پسر :
من نمیومدم سر کلاس حقیقتش اینه که دست به دامن شما شدم
دختر :
بهتر نیست منو دعوت به یه قهوه بکنید؟
پسر :
واسه چی؟ خوب الان کپی میگیرم میدم ، زیاد طول نمیکشه
دختر :
خوب باشه ، قبول می کنم
پسر :
حالا میشه جزوه تونو بدید کپی بگیرم؟
دختر :
من که قبول کردم دیگه ، نمی خواد سر این لوس بازیا بیفتی تو خرج

و بدین سان دانشجوی پسر آن درس سه واحدی رو افتاد

-------


یکی از مریدان مشغول صرف غذا بود که شیخ از او پرسید آیا غذا میخوری؟ مرید گفت بله. شیخ پرسید آیا گرسنه ای؟ مرید گفت بله. شیخ پرسید آیا پس از صرف غذا سیر خواهی شد؟ مرید گفت بله.

شیخ شمشیر برکشید و مرید را به دو نیم کرد.

سپس فرمود به خدا قسم از ما نیست کسی که اینهمه فرصت "پَ نه پَ" را ازدست دهد...


 کافیه یه روز اتفاقی یه جوراب سوراخ بپوشین....
اگه شده اتوبان رو موکت کنن یه جوری میشه که تو مجبور شی کفشتو دراری...!


تجربه نشون داده که تمرکز روی برنامه‌های تفریحی رابطه‌ی مستقیمی با نزدیک شدن به تاریخِ امتحانات داره.


پسر آقای خسیس به باباش می گه امروز به جای سوار شدن، دنبال اتوبوس دویدم و 25 تومان کاسب شدم!
آقای خسیس می زنه تو گوشش و می گه: اگه دنبال سواری می دویدی بیشتر تو جیبت می موند!


م ل ا دنبال دختر تهرانی افتاده بود، دختره برگشت گفت: دنبالم نیا اسیر میشی
م ل ا گفت به روح پدرم تا شهید نشم برنمی گردم.


یک کاتولیک، پروتستان، مسلمان و یهودی در حین صرف شام با هم صحبت میکردند.
 
کاتولیک : من یک موقعیت عالی دارم .... می خواهم سیتی بانک را بخرم
 
پروتستان : من خیلی ثروتمندم و میخواهم جنرال موتورز را بخرم
 
مسلمان : من یک شاهزاده ثروتمند افسانه ای ام.... میخواهم مایکروسافت را بخرم
 
سپس آنها منتظر شدند تا یهودی صحبت کنه....
 
یهودی قهوه خود را هم زد، خیلی با حوصله قاشق را روی میز گذاشت، یک جرعه از قهوه اش خورد،

یک نگاهی به آنها انداخت و با آرامی گفت:
 نمیفروشم!!!!!