davod12

 
Rejestracja: 2011-05-11
زندگی عشقی پر مخاطره است، گاه باید قمارش کرد........
Punkty77więcej
Następny poziom: 
Ilość potrzebnych punktów: 123
Ostatnia gra

با کراوات به ديدار خدا رفتم و شد!!!

من به ديدار خدا رفتم و شد


با کراوات به ديدار خدا رفتم و شد

بر خلاف جهت اهل ريا رفتم و شد



ريش خود را ز ادب صاف نمودم با تيغ

همچنان آينه با صدق و صفا رفتم و شد


با بوي ادکلني گشت معطر بدنم

عطر بر خود زدم و غالبه سا رفتم و شد


حمد را خواندم و آن مد"ولاالضالين"را

ننمودم ز ته حلق ادا رفتم و شد


يکدم از قاسم و جبار نگفتم سخني گفتم

اي مايه هر مهر و وفا رفتم و شد


همچو موسي نه عصا داشتم و نه نعلين

سرخوش و بي خبر و بي سرو پا رفتم و شد


"لن تراني"نشنيدم ز خداوند چو او "ارني"

گفتم و او گفت "رثا" رفتم و شد


مدعي گفت چرا رفتي و چون رفتي و کي؟

من دلباخته بي چون و چرا رفتم وشد


تو تنت پيش خدا روز و شبان خم شد و راست

من خدا گفتم و او گفت بيا رفتم و شد


مسجد و دير و خرابات به دادم نرسيد

فارغ از کشمکش اين دو سه تا رفتم و شد


خانقاهم فلک آبي بي سقف و ستون

پير من آنکه مرا داد ندا رفتم وشد


گفتم اي دل به خدا هست خدا هادي تو

تا بدينسان شدم از خلق رها رفتم و شد....